دو واژه پارسی

جهت آگاهی دوستان و احترام به کلمه پارس  که همان فارس است,  به دوستان فارسی زبان خود اعلام مینمایم که:

  سگ واق واق می‌کند نه پارس.

این ضربه‌ای بود که از تازیان خورده‌ایم که می‌خواستند ما پارسیان را خرد وکوچک کنند این لقب را به صدای سگان دادند

غذا در زبان عربی یعنی پس آب شتر یا همان ادرار(با پوزش فراوان) است که این هم یکی دیگر از ضربه‌های تازیان هست که به هنگام خوردن شام یا ناهاربه ایرانیان شکست خورده می‌گفتند ، بگویید: غذا می‌خوریم.
به جای کلمه غذا از خوراک استفاده نمائید. سپاس گذارم.

از سهراب


شب آرامی بود

می روم در ایوان، تا بپرسم از خود

زندگی یعنی چه؟

مادرم سینی چایی در دست

گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من

خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا

لب پاشویه نشست

پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد

شعر زیبایی خواند ، و مرا برد،  به آرامش زیبای یقین

:با خودم می گفتم

زندگی،  راز بزرگی است که در ما جاریست

زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست

رود دنیا جاریست

زندگی ، آبتنی کردن در این رود است

وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم

دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟

هیچ!!!

زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند

شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری

شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت

زندگی در همین اکنون است

زندگی شوق رسیدن به همان

فردایی است، که نخواهد آمد

تو نه در دیروزی، و نه در فردایی

ظرف امروز، پر از بودن توست

شاید این خنده که امروز، دریغش کردی

آخرین فرصت همراهی با، امید است

زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک

به جا می ماند

زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ

زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود

زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر

زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ

زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق

زندگی فهم نفهمیدن هاست

زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود

تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست

آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست

فرصت بازی این پنجره را دریابیم

در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم

پرده از ساحت دل برگیریم

رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم

زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است

وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست

زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند

چای مادر، که مرا گرم نمود

نان خواهر، که به ماهی ها داد

زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم

زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت

زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست

لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست

من دلم می خواهد

قدر این خاطره را دریابیم

گفتگو با خدا

Interview with god

گفتگو با خدا

 

I dreamed I had an Interview with god

خواب دیدم در خواب با خدا گفتگویی داشتم 

 

So you would like to Interview me? “God asked”

خدا گفت : پس میخواهی با من گفتگو کنی ؟

 

If you have the time “I said”

گفتم : اگر وقت داشته باشید 

 

God smiled

خدا لبخند زد

 

My time is eternity

وقت من ابدی است 

 

What questions do you have in mind for me?

چه سوالاتی در ذهن داری که میخواهی بپرسی ؟

 

What surprises you most about humankind?

چه چیز بیش از همه شما را در مورد انسان متعجب می کند ؟

 

Go answered …

خدا پاسخ داد …

 

That they get bored with childhood

این که آنها از بودن در دوران کودکی ملول می شوند 

 

They rush to grow up and then long to be children again

عجله دارند که زودتر بزرگ شوند و بعد حسرت دوران کودکی را می خورند  

 

That they lose their health to make money

این که سلامتی شان را صرف به دست آوردن پول می کنند

 

And then lose their money to restore their health

و بعد پولشان را خرج حفظ سلامتی میکنند 

 

By thinking anxiously about the future That

این که با نگرانی نسبت به آینده فکر میکنند 

 

They forget the present

زمان حال فراموش شان می شود 

 

Such that they live in neither the present nor the future

آنچنان که دیگر نه در آینده زندگی میکنند و نه در حال 

 

That they live as if they will never die

این که چنان زندگی میکنند که گویی هرگز نخواهند مرد 

 

And die as if they had never lived

و آنچنان میمیرند که گویی هرگز زنده نبوده اند 

 

God’s hand took mine and we were silent for a while

خداوند دست های مرا در دست گرفت و مدتی هر دو ساکت ماندیم 

 

And then I asked …

بعد پرسیدم …

 

As the creator of people what are some of life’s lessons you want them to learn?

به عنوان خالق انسان ها ، میخواهید آنها چه درس هایی اززندگی را یاد بگیرند ؟

 

God replied with a smile

خدا دوباره با لبخند پاسخ داد 

 

To learn they cannot make anyone love them

یاد بگیرند که نمی توان دیگران را مجبور به دوست داشتن خود کرد 

 

What they can do is let themselves be loved

اما می توان محبوب دیگران شد 

 

learn that it is not good to compare themselves to others

یاد بگیرند که خوب نیست خود را با دیگران مقایسه کنند 

 

To learn that a rich person is not one who has the most

یاد بگیرند که ثروتمند کسی نیست که دارایی بیشتری دارد 

 

But is one who needs the least

بلکه کسی است که نیاز کم تری دارد

 

To learn that it takes only a few seconds to open profound wounds in persons we love

یاد بگیرن که ظرف چند ثانیه می توانیم زخمی عمیق در دل کسانی که دوست شان داریم ایجاد کنیم 

 

And it takes many years to heal them

و سال ها وقت لازم خواهد بود تا آن زخم التیام یابد 

 

To learn to forgive by practicing forgiveness

با بخشیدن ، بخشش یاد بگیرن  

 

To learn that there are persons who love them dearly

یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را عمیقا دوست دارند  

 

But simply do not know how to express or show their feelings

اما بلد نیستند احساس شان را ابراز کنند یا نشان دهند 

 

To learn that two people can look at the same thing and see it differently

یاد بگیرن که میشود دو نفر به یک موضوع واحد نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند 

 

To learn that it is not always enough that they are forgiven by others

یاد بگیرن که همیشه کافی نیست دیگران آنها را ببخشند  

 

They must forgive themselves

بلکه خودشان هم باید خود را ببخشند 

 

And to learn that I am here

و یاد بگیرن که من اینجا هستم 

 

Always

همیشه

نام روزهای هفته در ایران کهن

کیوان شید = شنبه

مهرشید = یکشنبه

مه شید = دوشنبه

بهرام شید = سه‌شنبه

تیرشید = چهارشنبه

هرمزشید = پنج‌شنبه

ناهیدشید یا آدینه = جمعه

یه پند دوستانه

از 3 نفر هرگز متنفر نباش: 


فروردینی ها، مهری‌ها، اسفندی ها
چـون بهتـرینن

سه نفر رو هرگز نرجون:
اردیبهشتی ها ، تیری ها ، دی ـی ها
چـون صادقن
 

 سه نفر رو هیچوقت نذار از زندگیت برن:
شهریوری‌ ها ، آذری‌ ها ،آبانی ها   

چون به درد دلت گوش میدن 

 

 سه نفر رو هرگز از دست نده"
مرداد ـی ها ، خرداد ـی ها ، بهمن ـی ها

 چون دوست واقعی ان