خدایا دلم خیلی گرفته خیلی
دستامو فقط به سمت تو دراز میکنم
دستامو بگیر
قول بده دستامو ول نکنی
امیدم فقط به خودته فقط خودت
دوست دارم خدا
به اعتقاد لاکان ، عشق لحظه و تبلور آرزومندی بشری است.
ریک معتقد بود که عشق جست و جوی رستگاری است.
مورتی و رازین اعتقاد دارند که شاید برخی سردرگمی ها در زمینه عشق به جهت نگرش های دو سو گرایانه ای است که علم نسبت به پژوهش های مربوط به آن داشته است : یکی عشق با ماهیت روانشناسی و دیگر عشق با ماهیت ادبی. آن ها هم چنین می گویند بیش تر مردم عقیده دارند که تجربه عشق یا فقدان آن تقریباً بر هر فردی به شیوه ای تاثیر می گذارد. با وجود این، شناخت ها و دانسته ها در مورد پدیده عشق بسیار کم است.
به گفته ریزاوی ، بیشترین علت هم برای ازدواج و هم برای طلاق عشق یا فقدان آن است . اما لازم به ذکر است که به گفته براگتون،واژه عشق معنا و مفهوم یکسان برای هر فرد ندارد و این خود موجب بروز اشتباهاتی در این زمینه میشود.
رابین خاطر نشان می سازد که ارتباط میان عشق و ازدواج موفقیت منحصر به فردی را به عنوان پیوند میان افراد و ساختار جامعه به عشق می دهد.
مازلو معتقد است نیاز به عشق ورزیدن نه تنها پاسخی به یک نقص نیست ، بلکه فرآیندی است که به وسیله تکانه های ایجاد کننده خودشکوفایی ، برانگیخته می شود مازلو عشق را با میل جنسی که یک نیاز فیزیولوژیکی است برابر نمی دانست اما قبول داشت که میل جنسی یک راه برای بیان نیاز عشق است
اریکسون عشق را مهمترین مزیت انسان می دانست ، او عشق را از خود گذشتگی دو جانبه یعنی ادغام شدن فرد در شخص دیگر توصیف کرد
بروز و ظهور عشق نیازمند شرایط و زمینه ی خاص است. برای وجود عشق سه شرط ذکر شده است.
یکی ظهور برانگیختگی احساسی و عاطفی که دارای مبنای فیزیولوژیکی در انسان است و هرچقدر بیشتر باشد،شور و هیجان عاشقانه بیشتری تجربه خواهد شد . دوم وجود فردی است که در فرهنگ زمینه ای عاشق،سوژه یا موضوع مناسبی برای احساسات عاشقانه در نظر گرفته شود، عشق بدون معشوق بی معنی است. اما تصویر و تعریف معشوق در فرهنگ های مختلف و نزد افراد گوناگون تفاوت دارد.
شرط سوم بروز عشق ، وجود مفهوم عشق رمانتیک به معنای امروزی آن در زمینه ی فرهنگی انسان است. چیزی که عاشق را به سوی معشوق می کشاند جذابیت اوست که منعکس کنندهی میزان دوست داشتن یا سرمایه گذاری عاطفی عاشق بر عشق و معشوق است. جذابیت نیز براساس عوامل شناخته شده ای وارد میدان می شود.
عشق یک حالت عاطفی شدید شامل جذبه و کشش ، شوق جنسی و توجه عمیق نسبت به دیگری است. در حقیقت عشق شدیدترین ، نیرومندترین و دیرپاترین صورت جذبه و کشش است. عشق نیازی مبرم، حیاتی و همگانی است که تبلور آن شکوفایی و خلاقیت می آفریند و کمبود آن انسان را به فساد و تباهی میکشاند. تمام افراد بشر با وجود تمام تفاوت های نژادی،فرهنگی و مذهبی در بعضی از نیازهای یکدیگر وجه اشتراک دارند که از جمله، نیاز به عشق، مهربانی و دوستی است (بوسکالیا، 1993)
عشق به علت خودانگیختگی چنان غیر قابل توضیح است که بایستی به آن جنبهی خدایی داد. در عین حال باید در نتیجه اندیشیدن روی دهد، اندیشیدنی که جامعیت کافی برای رسیدن به یک تصمیم را داشته باشد. علاوه بر این نه تنها چیزی نبایستی در پس پرده روی دهد بلکه همه چیز باید در همان زمان اتفاق افتد و همه در یک لحظه به اوج خود برسد اما اندیشیدن فرشتهی ویرانگی خود انگیختگی اشت (لپ، 1991).
عشق بر مبنایی طبیعی آغاز میشود اما میتواند به درجه ای از کمال برسد که با هر تجربه معنوی انسان دیگر قابل مقایسه باشد.
عشق نوعی احساس عمیق و عاطفه در مورد دیگران یا جذابیت بی انتها برای دیگران است.
فقط میدانم خوب نیستم،
از هیچ چیز راضی نیستم،
اما ...
سر در نمیآورم چرا
قرار نبوده تا نم باران زد، دستپاچه شویم و زود چتری از جنس پلاستیک روی سر بگیریم که مبادا مثل کلوخ آب شویم
قرار نبوده این قدر دور شویم و مصنوعی،
ناخن های مصنوعی، دندان های مصنوعی،
خنده های مصنوعی، آوازهای مصنوعی، دغدغه های مصنوعی ...
هر چه فکر میکنم میبینم قرار نبوده ما این چنین با بغل دستی هایمان در رقابت های تنگانگ باشیم
تا اثبات کنیم موجود بهتری هستیم
این همه مسابقه و مقام و رتبه و دندان به هم نشان دادن برای چیست؟
قرار نبوده همه از دم درس خوانده بشویم،
از دم دکترا به دست بر روی زمین خدا راه برویم
بعید می دانم راه تعالی بشری از دانشگاه ها و مدرک های ما رد بشود
باید کسی هم باشد که گوسفندها را هی کند، دراز بکشد نی لبک بزند با سوز هم بزند
قرار نبوده این همه در محاصره سیمان و آهن،
طبقه روی طبقه برویم بالا
قرار نبوده این تعداد میز و صندلیِ کارمندی روی زمین وجود داشته باشد
بی شک این همه کامپیوتر و پشت های غوز کرده آدم های ماسیده در هیچ کجای خلقت لحاظ نشده بوده ...
تا به حال بیل زدهاید؟
باغچه هرس کردهاید؟
آلبالو و انار چیدهاید؟
کلاً خسته از یک روز کار یَدی به رختخواب رفتهاید؟
آخ که با هیچ خواب دیگری قابل مقایسه نیست
چشم ها برای نور مهتاب یا نور ستارگان کویر،
برای دیدن رنگ زرد گل آفتابگردان،
برای خیره شدن به جاریِ آب شاید،
اما برای ساعت پشت ساعت، روز پشت روز، شب پشت شب خیره ماندن به نور مهتابی مانیتورها آفریده نشدهاند.
قرار نبوده خروس ها دیگر به هیچ کار نیایند و ساعت های دیجیتال به جایشان صبح خوانی کنند.
آواز جیرجیرک های شب نشین حکمتی داشته حتماً،
که شاید لالایی طبیعت باشد برای به خواب رفتن ما تا قرص خواب لازم نشویم
و این طور شب تا صبح پرپر زدن اپیدمی نشود.
من فکر میکنم قرار نبوده کار کردن، جز بر طرف کردن غم نان،
بشود همه دار و ندار زندگی مان، همه دغدغه زنده بودن مان
قرار نبوده کنار هم بودن و زاد و ولد کردن،
این همه قانون مدنی عجیب و غریب و دادگاه و مهر و حضانت و نفقه و زندان و گروکشی و ضعف اعصاب داشته باشد
قرار نبوده این طور از آسمان دور باشیم و سی سال بگذرد از عمرمان و یک شب هم زیر طاق ستاره ها نخوابیده باشیم.
قرار نبوده کرِم ضد آفتاب بسازیم تا بر علیه خورشید عالم تاب و گرما و محبتش، زره بگیریم و جنگ کنیم.
قرار نبوده چهل سال از زندگی رد کنیم اما کف پایمان یک بار هم بی واسطه کفش لاستیکی
یا چرمی یک مسافت صد متری را با زمین معاشرت نکرده باشد
چیز زیادی از زندگی نمیدانم، اما همین قدر میدانم که این همه قرار نبوده ای
که برخلافشان اتفاق افتاده، همگی مان را آشفته و سردرگم کرده !
آنقدر که فقط میدانیم خوب نیستیم، از هیچ چیز راضی نیستیم، اما سر در نمیآوریم چرا ...